قسمت دوم
?بچه ها! جدیه ها! به همین خاطر تو اینجنگ هم ما با نگاه نرم باید بجنگیم. همون گریه ها باید باشد. توسل ها باید باشد. دعاها باید باشد. همدلی بین بچه ها تو گردان و گروهان باید باشد. ما دیگه حرف و حدیث نداریم باهمدیگر! وقتی آمادهست بره شهادت، وقتیآمادهست بره تا اجرای فرمان الهی. یه جیب تون باید قرص زیر زبونی باشد قلبتون درد نکنه، یه جیب تون هم باید از این شربت های آلومینیومیباشه که معده تون درد نگیره. نمیشه که! هیچکی هیچ طوریش نیست! همه شنگول، همهشاداب، همه با طراوت! نمی شه! دلپریشون نیستید! لباس خاکی هنوز به دل هامون و به تنمون نکردیم. فانوسقه ها رو نبستیم. بند حمایل نبستیم. پای میدون نیستیم. درسکه واجبه، جهاد علمی واجبه. اصل این کار علمی و معرفتی و بصیرتیه. کتک و کتک کاری نیست.
?مشکل ما ا?ن دوتا چیزه؛ حل بشه همه چیزحله. باور جنگ، بودن تو جنگ. والس?م! باور کردیم می ریم با هم. هر که دارد هوس کرب و ب? بسم ?! بودن تو جنگ دیگهخونه ای نیست، زندگیای نیست، استراحتی نیست. ناز و کرشمهای نیست. قهر و اخم و دعوایی نیست. همه داریم می رویم سمت مأموریت الهی. اگه این باور بشه همه چیز حلمیشه.
?بچهها خدا کمک می کنهها! خدا یاری میکند. خدا مدد میکند هر کسی را که خدا را یاری کرد، هر کسی ولی خدا را یاری کرد. وا? کتک میخورید ها! سیاهی کتک خدا روی بدنتون میمونه. میبینم اگه نیایید تو این جرگه، اگه وقت نگذارید، اگه تعطیلنکنید زیادی های زندگی رو، اگه لباس پوشیده، گتر شده حاضر نباشی پای میدون رزم. بهخدا خیر نمیبینی. مگر خیر دید کسی که نیامد با ما جبهه؟
?به همه فارغ التحصیل ها هم میگویم بیایند. هر چی کارت پایان خدمت و هر چی کارت معافیت تحصیلی است، کنسل! نیروی احتیاط، همه برگردند جبهه. برگردند پادگان. نمی شه قدیمیها گذاشتند رفتند دنبال زندگیشان... چهار تا جوان را گذاشتند وسط این همه آتیش! راه باید بروید، آنها هم بیایند.
?نگهبان امشب تو خوابگاهها کیه؟ پاسخ بهشبههها شبانه روزی کیه؟ و علی الخصوص از همه مهمتر نیرو باید سریع شکار شود.
?تایم بگذارید تا چند روز دیگر هر کسی گروهانش را به خط می کند؟ حاج آقا ما از این عرضه ها نداریم بریم 70 نفر رو شکار کنیم! جمع کن برو بیرون دیگه رویت حساب نکنیم! نمی تونی تو چند نفر رو شکار کنی؟ ادعای یاری امام زمان هم می کنیم! فکر کردید ما شب عملیات چشم در چشم هم نگاه می کردیم که بریم؟ بزنیم؟ پاشیم بریم میدون مین؟! نه! می دویدیم توی میدون مین می رفتیم. کجا چشم توی چشم این بچه ها نگاه کردیم به حرف ما گوش نکردند؟ کی رفتیم دل دادیم بهحرف ما گوش نکردند؟ جیب های همه تون کاکائو است؟ شک?ت است؟ همه لب ها لبخند است؟ همه روها بشاش است؟ یه سوال میکنم جواب بدید! در روز چقدر گریه می کنید برای دانشگاه؟ داریم با جنگ نرم حرف میزنیم، شوخی نمی کنیم. در روز چقدر گریه میکنید برای رفیق ها و همک?سی ها؟ بچه ها روزی چقدر واقعاً خلوت با خدا دارید؟ چه نمازی دارید می خونید؟ سجده شکر بچه ها بعد از نماز که شکراً لله، حمداً لله یک ساعت طول می کشید، دور و بر سجاده اش خیس می شد که خدایا من فردا کم نیارم در مقابل دشمن. تو چقدر گریهکردی؟ چقدر رفتی زدی به این قلب ها و قلب ها پرت نشد؟ حاج آقا می زنیم، شبهه داره! شبهه داره؟ از سنگر بتونی عراقی ها که محکم تر نیست؟ آبش کن، جذبش کن. گرم نیستی! خرمن او خیسه، گندم او خیسه، محصول او خیسه. تو بخاری گرم بشو بایستد جلویش. شبهه اش را هم بایدجواب بدی. راست هم می گه طرف. هزار تا حرف و حدیث دارد. مگه ما تو این 20 سال بعد از جنگچی از جنگ برایش گفتیم؟ چی از ارزش ها گفتیم؟ چی از شهدا گفتیم؟ چیزی نگفتیم! مگهگذاشتی بره خرمشهر؟
?بردیمش کیش! مگه گذاشتیم چادرش سفت سرش باشه؟ برش داشتیم! مگه گذاشتیم تو مسجد بمونه؟ بردیمش فرهنگسرا. مگه گذاشتیم دینش بمونه؟ پول خرج بی دینی شده. تو باید خون دلت خرج دینداری بشه. باید اشک چشمت خرج دینداری بشه.
?محاسبات تو با محاسبات ما فرق دارد. بچهها ما 30 ساله منتظر هم چنین روزی بودیم تا پرده نفاق و فتنه، پرده دو رویی بره کنار. اینجنگ مال ماست. امام حسین مال ماست. امیرالمومنین مال ماست. حضرت زهرا مال ماست. پیروز میدان ماییم. چرا هول برت داشته؟ بزن به خط! هیچکس حق نداره پدافند کندها! پدافند یعنی مرگ یک نیروی مسلح، مرگ یک افسر. فقط حرکت رو به جلو! میریم می ایستیم وسط اون خاک ها! کجا واقعی حرف زدیم، دلی گفتیم، خالصانه گفتیم و طرف گوش نکرد؟ ندیدید شلمچه شهدا با بچهها چه می کنند؟ با چه قیافه ها عقیده ها، شل میشه می نشیند! چرا پای منبر تو نمی نشینند؟ تو شهید نیستی! تو نفست رو نکشتی. هنوز نفسمون رو نکشتیم. هنوز ما کم آوردیم. مورچه را آب می بُرد، می گفت دنیا را آب برده! ما کم آوردیم می گوییم اوضاع خرابه. مشکل ما اینه که ما مثل اقیانوس نمکی نیستیم کههرچی می ریزن توش مزه و طعمش عوض نشه! بی نمکیم. دائم هم ادعا داره. ما اهل کوفه نیستیم، علیتنها بماند. و یا لیتنا کنا معک!
?اینجوری نمی شه رفت. یکتجدید نظر کنید. دشمن جدیست. جنگ جدیست. کار?جدیست تو نکنی یکی دیگه می ره انجام می ده و این یداللهی تو نمی شی. عین اللهی تو نمی شی. می میری! تازه ما اهل فتنه نیستیم. ما اهل نا امنی نیستیم. ولی بخوای نخوای، بهیه کلکی ?ی در شهادت هم باز شده ها!
?به جنون کار کنید، به عاشقی کار کنید. خدا از نازش کم کرده، شهدا از نازش کم کرده تو عصر شما. تو دوره تحصیلی شما این جنگ را گذاشت در دامنتان. بچه ها امروز اگه شاخ می شد تو کلهی من در بیاد برای مرخصی هایی که آمدیم و پایانی ها، برای مرخصی های چند روزه اش شاخ در می آوردیم. از ناراحتی و از پشیمونی. پشیمون می شی ها! از شریف می ری بیرون برای روزی که با هم دیگه گفتیمپشیمون می شی که کار نکردی. بعد می گی چرا بچه ام اینجوری شده؟ چرا شوهرم اینجوری شده؟ چرا زندگیم گیر کرده؟ چرا کارم قفل کرده؟ چون گیر به کار آقا انداختی. گره به کار آقا انداختی. تو می تونستی امروز یه کاری بکنی. تو میتونستی امشب بایستی، یه ذره دیگه حرف بزنی یه ذره دیگه مطالعه کنی یه ذره دیگه سازماندهی کنی و نکردی.
?بچه ها تورو خدا بیایید بریم جبهه! تو رو خدا بیایید اعزام بشیم. تو رو خدا ساک هاتون رو ببندید. تو رو خدا اگه بچه ها شب عملیات یه جا خلوت می کردند وصیت نامهمی نوشتند امشب تو یه گوشه خلوت کن وقف نامه بنویس. تو رو خدا وقف نامه تون رو برای آقا بنویسید. بچه ها بهخدا خواص شمایید، نخبه شمایید. پای کار آقا شمایید. هیچکس دیگه نیست. کار هم شولوغ پولوغی بردار و هارت و پورت کن نیست. خون دل خوردن است. تا دق کردن است، تا مردن است، تا دود از کفن برآمدن است. اگر مردیم و آقا نیومد، بعداً شاهداً سیفی مجرداً ملبیاً ...صفاش به همینه. صفاش به وفاشه.
?بچه ها با وفا باشید نسبت به امام زمان. بین این همه آدم ضریب هوشی تو، نمره تو، نه، توفیق تو، تو رو انداختتوی این یادمان، انداخت تو این جبهه. انداخت تو این سنگر. براش فریاد بزنید. براش کار بکنید. براش قلم بزنید. براش قدم بزنید. براش نفس بزنید. خدا نفستون رو گرم می کنه. العلم نور. می خوای جواب شبهه بدی؟ العلم نور یقذفه ? فی قلب من یشاء. خدا حکمت را به زبانت جاری می کند. خدا حکمت را جاری می کند، قلب ها را نرم میکند.
?بگم برایت یک خاطره؟! گفت حاج آقا می شه من پشت بولدوزر بنشینم؟ بهش گفتم: نه نوبت اینه نوبت اونه. پشت دشمن زیر ارتفاعات میخواستیم یه جاده بزنیم. محاسبه مون هم این بود که مث?ً امشب که بزنیم فردا شب می رسیم اون با?. اومد در گوش من یه چیزی گفت: حاج حسین نمی تونم برات بگم به این دلیل، به اون دلیل بگذار من بنشینم پای بولدوزر. بچه ها کار تو شریف اینجوری حلمیشه می خوای بفهم، می خوای نفهم. به خاطر حرفی که زد گفتم بشین پشت بولدوزر. سرشب بود. بولدوزر و صخره، دره، سنگ، کوه. استخوان هات خرد می شه. دمدم غروب که هوا گرگ و میش شد بولدوزر حرکتشو شروع کرد که دشمن نبیند. گلوله هم می زدند. من رفتم دنبال کارهام. قرار بود دو ساعت این بشینه دو ساعت اون. دم اذان صبح آمدم ببینمجاده چقدر رفته جلو؟ دیدم عجب! خیلی زیاد رفته جلو. تندتر از محاسبات ما رو خاک و رو سنگ و رو مسیر و صحبت منطقه و حد و حجم و توان بولدوزر کار رفته جلو. کیخاک رو نرم کرد؟ کی راه رو باز کرد؟ بچه ها به حضرت عباس قسم خدا هست!
?یکی بلند شه روضه خدا بخونیم! موحد شید! خدا مال توئه! دم صبح اومدم گفتم: تو هنوز نیومدی از بولدوزر پایین؟ دیدم همونه کهسر شب اومد در گوش من یه پچ پچی کرد. گفتم نمیای پایین؟ گفت حاج آقا ما قرارمونه بریمتا با? دیگه. گفتم: من گفتم ولی فکر نمی کردم بری تو. گفتم چه جوری بکشمشپایین؟ گفتم نماز صبحه، میای پایین؟ تا گفتم نمازه دسته بولدوزر رو کشید. اومدپایین. اینور دره اینور صخره. یکی دیگه رو فرستادم با?ی بولدوزر. خودم رفتم جلوی بولدوزر چراغ قوه انداختم ببینم راه درست می زنه می ره جلو؟
?اومدم پشت بولدوزر ببینم چنگک پشتبولدوزر هم داره خوب سنگ ها رو جمع میکنه؟ دیدم انگار یه چشمه شکافته شده و آبیجاری شده وسط جاده. چراغ قوه رو دقیق تر انداختم. دیدم قرمزه! از بولدوزر اومد پایین. دیدم رو این خاک های لب دره از خستگی خوابش برده، افتاده، هی بولدوزر رفت عقب، هی رفت جلو، هی رفت عقب، هی رفت جلو. هیچی ازش نمونده بود. گوشت چرخ کرده ها رو جمع کردم، بردم. کی بود؟ دانشجوی شریف بود؟ حتماً باید تقدیر و تشکر بشه؟ حتماً باید راه برای من باز بشه؟ کجایید بچه ها؟
?محاسبات ما با محاسبات بچه جبهه ای هافرق داره. معاد?ت ما با معاد?ت بچه جبهه ای ها فرق داره. ما جبهه نرفتیم. هنوز شریف جنگ نشده. هنوز شریفی ها تو افسری جنگ نرم وارد نشدند. به خدا از عالم با? و پایین، از عالم معنا، به رویا، به خواب، به مکاشفه، به تفألی، به لحظه ای، به بارقه ای، به جرقه ای، به یه آنی، به یه مشورتی، به یه تلنگری، به یه حدیثی، بهیه روایتی راه رو برایت باز می کنند. "یا دلیل المتحیرین" خدا رو تو باید تو شریف ثابت کنی. نذار این ذکر خدا رو زمین بمونه. می فهمی چی می گیم باهم؟ بخون کتاب پرواز تا بی نهایت رو. بخون کتاب خاک های نرم کوشک رو. بخونین. یه بار دیگهبیاین مباحثه کنیم. دعوت کنید از م?ئکه خدا. دعوت کنید از شهدا.
?آخری ها که یه ذره حواسمون پرت شده بود، سه راه شهادت می گشتیم. دانشکده المهدی شریف کدومه؟ امام زمان را ما گذاشتیم روی طاقچه! گذاشتیم برای شب کنکور. گذاشتیم برای قصه و غصه. بچه ها، جمکران، گریه، حضرت عبدالعظیم گریه. توسل، توسل. زاهدان شب و شیران و مطالعه کن ها و مباحثه کن ها و عمل کننده های روز... راه دیگری ندارید.
?حجت به بچه های شریف و این فرمان نایب امام عصر تمام کردم. من دیگه حرفی ندارم. بریم که وقت کمه، سریع جلسات کاریتون رو شروع کنید...
نظرات کاربران ()
'آقا' آماده باش داده اند، آرایش جنگی بگیرید رفقا!
متن سخنرانی حاج حسین یکتا در جمع دانشجویان بسیجی
گروه فرهنگی- وقتی پای حرف های حاج حسین می نشینی انگار یک سطل آب یخ رویت ریخته اند؛ او از روزهای
نبرد می گوید؛ از فکه، طلائیه، شلمچه و از امروز و نبرد امروز. از مسیر دیروز می گذرد تا امروز را به تو بفماند. در جنگ کسی استراحت نمی کرد و تو استراحت کردی. وقتی نهیبش را با وجودت حس می کنی تازه حجاب روزمرگی هایت کنار می رود.
حرف های حاج حسین مقدمه نمی خواهد. حرفهایش شاید بیشتر به درد افسران جنگ نرم بخورد. جنگی که اکنون کمی مختصاتش تفاوت پیدا کرده؛ اما همچنان به قوت خود باقی است. نبرد از آغاز بوده و تا هست، خواهد بود. تنها این مختصات است که تغییر می کند و افسران جنگ بیش از هر چیز باید مختصات جدید جنگ را در هر برهه بشناسند تا بتوانند میدان دار نبرد باشند. نباید معرکه را رها کنند بلکه باید دنبال مختصات جدید بگردند. آنچه در پی می آید، گزیده ای ازسخنان حاج حسین یکتاست که در تاریخ 3/12/88 در یک جلسه بسیج دانشجویی ایراد شده است:(دانلود فایل صوتی)
13شهریور 1359، عراق بعد از اینکه تقریباً یکی-دو سال ما را در کردستان و شلوغی های کردستان اذیت کرد، و بعد از گرد و خاک هایی که در مرز ایران و عراق و در خرمشهر صورت داد و بعد از درگیری های خلق عرب، جنگ را شروع کرد. زد و آمد جلو. یک بمباران مشتی هم تهران را کرد و فرودگاه و چند تا جای دیگر را. و تقریباً مردم همه خبر شدند که جنگ شده است. این یک!
?دو!
چند روزی کهگذشت، قطعی شد که بچه ها باید بروند. این جدا از درگیری های پراکنده در بیابان ها و بعضی درگیریهای خیابانی در خرمشهر بود. حضرت امام اع?م کرد که دشمنی آمده است، دزدی آمده است سنگی انداخته است و رفته است. شیرجوان ها! بچه شیرها! شیعه های امیرالمومنین! عاشقهای انق?ب! جوان ها! یا علی! بزنید بریم. ملت پا شدند رفتند جبهه. اما همه جبهه نرفتند. جنگ شروع شد اما همه جبهه نرفتند. یک عده هم که رفتند جبهه چند دسته شدند.
یکی شد شهید چمران و ایستاد. رفت در ده?ویه و سوسنگرد و دعوا و درگیری... نمایندگی مجلس را رها کرد، وزارت دفاع را رها کرد و یک ک?شینکف به دست گرفت، و رفت کفسوسنگرد و ده?ویه، شد چمران.
علم الهدی هم بساط ?نه جاسوسی و حرف و حدیث سیاسی و مصاحبه مطبوعاتی را رها کرد و رفت، شد علم الهدی. آنجا ایستاد در درگیری -چی شد را کاری نداریم- له شد و ماند و دشمن دورش زد و بعد جنازه علم الهدی رو پیدا کردند. جهان آرا هم یا علی گفت و ام-یکی، تفنگی، بساطی، راه انداخت و شد درگیری خرمشهر. شهید شیرودی هم نشست پشت هلیکوپترش، رفت ایستاد تو دشت ذهاب. این تانک را بزن، آن تانک رو بزن، و دیدید تصاویر یا خاطرات یا سریال را، به معنای اینکه در غریبی و غربت ایستاد شیرودی و یکجبهه رو به کمک بقیه بچه ها، بسیجی و جهادی و ارتشی و سپاهی جمع اش کردند.
?چه داریم می بافیم به هم؟ می بافیم بههم که 31 شهریور جنگ شروع شد، همه ایران فهمیدند جنگ شروع شده. همه ایران فهمیدند جنگشده، اما همه ایران جبهه نرفتند. اگر می رفتند شاید جنگ هشت سال طول نمی کشید. همه آنهایی هم که رفتند جبهه، علم الهدی و چمران و خرازی و باکری و همت و حاج احمد نشدند. خیلی ها هم که جبهه آمدند، تازه شب عملیات پشت کله شان را باید میگرفتی که: «بابا، پاشو نترس!» دوشکا می زد، کُپ کرده بود، که ببریمش جلو. جنگنده هم ما کم داشتیم.
?آقا! پس جنگ روی دست کی می چرخید؟ جنگ روی دست یک عده آدم می چرخید که درک درستی داشتند از جنگ، و متکی به ایمان و اراده و عقل و تدبیر خودشان شدند، رفتند و ایستادند وسط میدان. یک تعداد بر و بچههای ارتش هم که تانک را می شناختند، توپ را می شناختند و گلوله را می شناختند، به اینها یک آموزش هایی دادند. چون آن موقع فرماندهی در جنگ را "آنها" بلد بودند. بعد از این طرف بومی سازی شد با نگاه معنوی و بسیجی و ایمانی و حزب اللهی و سپاهی. یکبساط جدیدی به پا شد.
جنگ رفت جلو، امام فرمود جنگ در رأس امور است. باز پول ها یک جای دیگر شاید... باز تدابیر یک جای دیگر شاید... تا ?رسیدیم به یک جایی که امام فرمود قبل از قطعنامه -فکر کنم 1/11 باشد- امام می گوید: ای احرار، ای آزادگان، به پا خیزید، امروز ایران کرب?ست. ای حسینیان به پاخیزید. اگر دیر بجنبید زیر چکمه آنها خرد می شوید که می خواهند حتی آخ هم نگویید. این جم?ت امام است 3-4 ماه قبل از اینکه قطعنامه را بپذیرد. که اوضاع جبهه دیگر نیرو تویش نبود. جنگ عادی شده بود. حرف و حدیث ها عادی شده بود. همه دیگر نمی رفتند جبهه. می گفتند: «حا? می رویم! بگذار ترم تموم بشه. بگذار دانشگاه تموم بشه. تابستون نه، زمستون. چرا من؟ چرا تو؟ چرا ما؟ بس?ه دیگه! تا کی؟...»
عادی شده بود. موشک اومده بود توی شهر. چهارماه بعد هم امام قطعنامه را قبول کرد. به یک نگاه زهر را بهشنوشاندند. (می گویند تیر را دشمن می زند، زهر را خودی می دهد) و امام گفت قطعنامه. در آن پیام چه گفت؟ گفت خوشا به حال آنانکه جبهه رفتند. خوشا به حال آنانکه در این معرکه ایستادند و بدا به حال آنها که زن و مال و بچه و زندگیشان را از این معرکه دور داشتند و...
?این روند ما در جنگ بود. جنگ شروع شد، همه فهمیدند، همه نرفتند. آن هایی که رفتند همه آن هایی که باید می شدند، نشدند. جنگ روی دست یک عده فرمانده عاشق، نیروی مومنِ معتقد توفیق دار می چرخید. بقیه کسانی هم که آمده بودند جبهه -که میگویند یک درصد کل جمعیت ایران!- آن ها هم زیر ع?لم این توفیق دارها سینه می زدند. آخرش هم اینجوری قطعنامه را به امام تحمیل کردند.
?در حالی که در کرب?ی 5 به خاطر آن نبرد جانانه که بچه ها از نونی ها رد شدند، عراق قطعنامه را نوشت. بروید قطعنامه را بخوانید؛ بندهایش همه اش به نفع ماست، هیچ بندی به ضرر ما ندارد: متجاوز معلوم شود؛ خسارت داده بشود؛ به مرزها برگردیم. ولی امام قبول نمی کرد، چون در موضعقدرت بودیم. فرض کن ما برویم در یک نقطه ای که در مذاکرات همه این بندها قبول بشود، همه این بندها اجرا بشود. و الا دشمن که اجرا نمی کند. می گوید قطعنامه ولیمی زند زیرش. که زد زیرش! دیدید بعد از قطعنامه گازش را هم گرفت آمد. درست؟ ولی آمدند و کار را به یک جایی رساندند و این قضیه تحمیل شد. این جا را نگه دار یک دوره تاریخی را!
?رفیق!
"یک نفر" در مملکت اجازه دارد اع?م جنگ کند! فقط فرمانده معظم کل قوا. فقط «رهبری» می تواند اع?م جنگ کند. و ?دوبار در مملکت جمهوری اس?می اع?م جنگشده است. یک بار در عصر 31 شهریور 1359 -با این روند که برایت گفتم- و یک بار? هم چند وقت پیش آقا اع?م جنگ کرد. جنگ همه جانبه تمام عیارِ فرهنگی دشمن علیه ما شروع شد. این مسخره بازی های خیابان ها و راهپیمایی ها را رها کن! این ها را جنگ نمی گویم، این ها دود جنگ است. این ها گرد و خاک رزمایش قبل از جنگ است. اینها یک تک ایذایی دشمن به ما بود که تست بگیرد. یا فکر میکرد می تواند بزند بیاید جلو، محاسباتش غلط بود.
?یک تکی کرد یک رزمایشی کرد. درست؟ جنگتمام عیار دشمن علیه ما شروع شد. آقا فرمود شبیخون، آقا فرمود تهاجم، آقا فرمود ناتو، حا? اع?م جنگ تمام عیار دشمن علیه ما در جبههی نرم. چه میخواهیم بگوییم امروز با همدیگر؟
دشمن وارد حدود ما شد. دشمن وارد سرحد?ات ما شد. بچه ها دشمن آمد، آمد، یک مرتبه آتشش را ریخت. یعنی تا به هوش شدی، تا به گوش شدی، می بینی یک عالمه از عقول و قلوب بچههای ما فتح شده. یقین ها، شک شده، حب ها، بغض شده.
?بچه ها حالت، حالت جنگی است. نه دوباره شلوغ پلوغی و فتنه و ...، بحث های زیرساختیِ اساسی را می گویم. شلمچه شریفه، فکّه امیرکبیره، ط?ئیه علم و صنعته. هر کدام از یادمان هایی که می رفتی می ایستادی آنجا گریه می کردی! شهادت، شهادت، شهدا قربونتون برم! نمی خواد قربونشون بشی! اینقدر کار خراب شده اونها آمدند و دارند قربون شما میشوند! پریشب یک بچه شهید من را دید گفت: «حاج حسین، پریشب خواب بابام رو دیدم بعد از مدت ها، پریشون و خاکی آمده یه موتور سواره، داره خیابون انق?ب را می ره و میاد.» اون ها نیومدند؟ "اونها" اومدند تو میدون دیگه.
?اول از همه مشکل اساسی این هست که بچه ها باور ندارند جنگ شروع شده. آقا گفت جنگ فرهنگی، قبلشهم گفت غزه، قبلش هم گفت لبنان. آقا میگویند لبنان، ما ها همه میگوییم: لبنان، لبنان، لبنان! آقا میگوویند غزه، ما همه میگوییم: غزه، غزه، غزه،...! ما همه شدیمسیستم دالبی، فقط اکو میکنیم حرف آقا را! دشمن وارد سرحد?ات ما شده است. بخش هایی از خاکریز دانشگاه فتح شده. تعدادی از سنگرها فتح شده. تعدادی جنازه کف دانشگاه ریخته، بوی گند گرفته، بوی تعفن داره بیماری ها و میکروب ها و مرض ها رو دور خودش جمع می کنه. تعدادی تیر خوردند دارند، خون ریزی می کنند هنوز تو حالت اغما و بیهوشی نرفتند. تعدادی بین ما و آن طرف ماندند، موجی شدند، نمی دانند کدوم طرفی بروند.
به من بگویید ببینم جهان آرای این جنگ کیه؟ همه نشستید می گویید انق?ب فرهنگی، وزارت علوم، دولت،... شش تا جبهه الکی برای خودمون باز میکنیم، دوباره میکشیم کنار تیر بخورد به آقا! تا آقا میگویند نخبه ها همه نگاهمان به سیاسیون است. تا آقا میگویند خواص نگاهمان به آقایان قم است. نخبه دانشگاه علم و صنعت، دانشگاه شریف، اینجا کیست؟ خواص آقا اینجا کیست؟
?ماحالتمون با قبل از جنگ نرم که آقا اع?م کرد، افسر جوان، فرمانده، فرق کرد؟ فرقینکرده. میگویم: «خانم شما کی میروی خانه؟» میگوید: «ما ساعت 2 ک?سهایمان تمام شد میرویمخانه.» برادر، شما کیتشریف می برید؟ جواب می دهد:«ما هم دیگه باید بریم خونمون دیگه!» روش هر شبمون برقراره. لباس و آنکاردمون برقراره. مهمونی ها مون برقراره. هر موقع هم دلمون گرفت شبعید بریم راهیان آبغوره بریزیم. ای به گور سیاه! همه زندگیمون داره طبیعی می چرخه، بعد قربون شهید همت و جهان آرا و اونها میرویم که چندشب بود نخوابیده بودند، رفته بودند تو معبر شناسایی کنند. فقط قربون اونها بریم کهمی رفتند روی کالک و نقشه، ساعتها بحث می کردند تا یک معبر برای بچه ها پیدا کنند. اون وقت قربون اونها بریم که یک ماه، چهل روز همت نمی تونست بیاد به خانمش توهمون اندیمشک سر بزنه. مگه نخوندین تو خاطرات شهدا؟ فقط قربون اون ها بریم که گیر میکرد شهید برونسی، می نشستگریه میکرد- خوندین در خاک های نرم کوشک- گریهمیکرد، ضجه میزد، حضرت زهرا در گوشش می گفت بیست تا به چپ، ده تا به راست، معبر پیدا می شه!
?این حرف ها مال اون هاست، به ماها که رسیده همه ترسیدیم. به ماها که رسیده تدبیر جنگی نداریم. به ماها که رسیده اص?ً نمی فهمیم آقا چی میگه! چون آرایشجنگی نگرفتیم. چون لباسخاکی به تن نکردیم. چون دل هامون مثل شهید کاظمی پشتخاکریز باند بسته به کله اش، دل هامون پریشون نیست. کی قلبش این مدت تیرکشیده؟ کی معده اش این مدت سوخته؟ کی خوابش کم شده؟ کی مطالعه اش بیشتر شده؟
رفقا! آرایشجنگی بگیرید رفقا! جنگ شده است! رفقا رهبر محدوده جنگ را دانشگاه گذاشته. هی برید در مدح دیگران ?بسرایید. ای قربون این برم جانباز قطعنخاعی! ای قربون این برم مادر شهیده! ای قربون این برم پدر 5 تا شهیده! ای به فدای این برم که این همه رفت تو اردوگاه عراقی ها کتک خورد!
حسن باقری کیه؟ حسن باقری 19 سالش بود می اومد می ایستاد تو وزارت دفاع فرمانده ها را توجیه می کرد؟! حسن باقری کیه؟ هی عکس حسن باقری می زنیم تو کتابمون و در و دیوار اتاق خوابگاهمون. به چه درد میخوره؟ عکس شهدا را می زنیم، ولی عکسِ شهدا عمل میکنیم!
من نیومدم امروز حرف تهییجی و تحریکی و حماسی بزنم ها! من اهل خاطره و روایت و شهید و... هستم. همه تون هم می دونید. ولی تموم شد بسیج با اون فضا، تموم شد راهیان با اون فضا. آرایش جنگی بگیرید! هیچکی حق نداره از این دانشگاه بره بیرون بدون برگه مرخصی مسئول بسیج. حق نداری بری بیرون! داری می جنگی! ببخشید من امشب مهمونی دارم! داریم می جنگیم ببخشید امشبخواستگار اومده! آقا داریم می جنگیم من می خوام برم امشب شرکتمو تأسیس کنم! آقا داریم می جنگیم. من امشب دعوت دارم جایی باید برم! آقا داریم می جنگیم. من حا? فع? ده روز نیستم، داریم می ریم خونمون! تک به تک بچه ها دارند پرپر می شوند، دارندگلوله می خورند، کی باید با اینها حرف بزنه؟ کی باید بره کار چهره به چهره بکنه؟ کی باید بره کار نفس به نفس بکنه؟
?آقا فرمود: افسر. تعبیرش هم اینجوریه که :«من سرباز نمیگم. سرباز کسی ست که به خطّش می کنند. سرباز کسی ست که به او بشین و برپا میگویند. من به شما افسر میگویم.» افسر یعنی چه؟ افسر در حداقل ترین حالتشیعنی فرمانده گروهان و گردان؛ درحداقل ترین حالتش تو لشکر ما به یاد یارای امام حسین 72 تایی می بستند. به خط کن نیروهات رو ببینم! هر کدوم 72 نفر رو به خطکنید، از جلونظام! داری؟ داری 72 نفر به خط کنی؟ اص?ً با 72 نفر رفیق هستی اینجا؟ اص? برای 72 نفر وقت گذاشتی اینجا؟ اص?ً افسری کردی اینجا؟ اص?ً تعابیر آقا رو نفهمیدیم! خوابیم!
?کار چهره به چهره است. کار نفس به نفس است. اون ها تک تک پشت این جبهه دارند نیرو میگیرند. تک تک داره گلوله میزنه. ?تک تک داره شک میاره. تک تک داره بغضمیاره. تک تک باید ارتباط بگیری. همایش گرفتیم! ساختارمون رو عوض کردیم! از ?اون ساختارها ما دیگه نمی خوایم! ما اص?ً ساختار نمیخواهیم! ما یک قرارگاه جنگیِ عملیاتیِ معرفتی بصیرتی با عنوان تیپ و گردان و لشگر و یگان، با اط?عات عملیات و توپخانه و دیده بانی و حمله و تخریب می خواهیم. اینطوری باید ساختار ببندی.
کی داره ا?ن بحث می کند؟ من قبول ندارم بچه بسیجی در عصر امروز دانشگاه، آخر شب بدون بیهوش شدن و فشارش افتادن و یه گوشه ای از حال رفتن خوابش ببرد! من قبول ندارم! هر کی هم هر حرفی دارد رو کند! ما خیلی هم جا برای کار کردن داریم. خیلی جا برای حرف زدن با همدیگر داریم. خیلی برای حضور در عرصه بصیرتی و معرفتی و ارتباط گیری با بچه ها کار داریم. آنکارد من به هم نخوره! آنکارد تو هم به همنخوره! فقط قربون حضرت زهرا برم، قربون امام حسین، قربون رزمنده ها برم که این همه شهید و جانباز و قطع نخاع و آزاده بشوند. این همهمادرها بیبچهبشوند. به من نباید دست بخورد!
?بچه ها، چه باید کرد؟ من اون خودسازی زمان جنگ را ندارم، خودم یه عالمه شبهه دارم. خودم یه عالمه کسری دارم. چند نفر رو جواب بدم؟ چهجوری باید جواب بدم؟ برو زیر چرخ تانک له بشو، یه سال بعد استخوان هایت را پیدا کنند، بشو علم الهدی. ما به تکلیف مون باید عمل کنیم. به نتیجه نباید توجه کنیم. ما باور کنیم امروز وظیفه مون کار سخت شبانه روزی است. ما قبول کنیم امروز وظیفه مون رصد درست ضعف ها و قوت هاست. ما قبول کنیم امروز باید بایستیم. شبانه روزی برویم. ما قبول کنیم حال امروزمون با حال سهماه قبل مون باید فرق کنه. خدا مخرج صدق اش را می فرستد.
?ما باید چه کنیم ا?ن؟ باید ا?ن یکقرارگاه عملیاتی واقعیِ به معنای تمام کلمه ی توی میدون بودن تشکیل بدیم. ?تقسیم مأموریت بشه. اص?ً یک گروهی بشوند اط?عات عملیات رصد کنند که اوضاع در دانشگاه چه خبر است؟ اوضاع یعنی نفر به نفر. چندنفر دانشجو دارید؟ لیست شو بردار بیار. اینخوابگاهیه. این تهرانیه. این استاداشون این ها اند. این نقطه بمبارانشون اینه. از اینجاها خوردن. این دانشکده ضعفمون اینه. کمبود نیرو در اینجا باعث شد این اتفاق افتاد. یک رصد درستی از وضع نفر به نفر باید بکنید. از یک نفر هم غافل نشوید! اون یهنفر گوشه خاکریز ایستاده، گوشه دانشکده ایستاده، به امید اونی-حتی بچه های خودمون را غافل نشوید- همون را دور می خوریم. از همون جا مشکل درست میشود. همون فردا مدیر نظام می شود، دخل نظام را از آن نقطه میاورد. اگر ما رصد درست نکنیم، اگر شناسایی درست نکنیم و ندانیم واقعا سوال بچه ها، حرف بچه ها، قصه و غصهبچه ها چیه و جواب منطقی درست کنیم...
?بچه ها ما بعضی وقت ها مکلف به جواب دادن همه چیز نیستیم. یه اتفاقاتی تو نظام می افتد. من بخواهم همه را جواب بدهم، خب! قطعاً نمی تونم. من میخوام بگم اون روز که بچه ها رفتند تو جبهه می جنگیدند، شهید همت ایستاد تو خیبر. امام گفت امروز باید جزایر حفظ بشه، نمی دونستتهرون چه خبره؟ میرحسین را نمی شناخت؟ تهران را نمی شناخت؟! منتظری را نمی شناخت؟ فرمانده لشکرِ بچه تهرانی، تهران را نمی شناخت؟ که برود تو اون مرداب ها، بایستد اونجاها، شهید بشه؟ سرش قطع شه؟ می دونست! امام گفته امروز باید جزایر حفظ شود. ایستاد تو اون جزیره مجنون، به عشق این لیلی جنگید، که امروز برای همهی مجنون های راهیان نور شده لیلی، که می روی از ط?ییه خاک تبرکی برمیداری میاری.
تک به تک نیرو ها را بررسی کنید وضع بچه های خودی را بررسی کنید. شیمیایی می زنند! پیدا نیست. یک دفعه به عنوان هوا -فرهنگ هواست- تنفس می کنی. می بینی بچه ها افتادند. هر جور قراره تجهیز شوید. رفقا! از دست می روید. بمبارون سنگین است، آتیش سنگین است، کار سهمگین است. دارم بهتون می گم ها! حالا بازی بازی کنید تا کار تموم شه! تا این یه قطعنامه را هم به سید تحمیل کنید. تا این دفعه هم دخلمون بیاد. هر چند خدا رفویش می کند. هرچند خدا درستش میکند. هر چند هر کی خدا رو نصرت کرد خدا یاریش می کند. حواست باشه ان تنصروا ?ینصرکم، تو اون آدمی باش که خدا رو یاری می کنه! کی قراره پشت دشمن را بشکند؟ کی قراره طرح رو درست اجرا کنه و آرایش جنگی که آقا خواسته و جنگ نرم رو درست کنه و برای بقیهجاها الگو بشود؟ حتی اگه له بشه؟ با معرفت، با بصیرت، با آخرین شناسایی وارد عمل بشه؟
تقسیم کنید مسئولیت ها را. یکی باید برود مهمات بیاورد -کتاب بیاره، محتوا بیاره، م?ت بیاره. یکی باید بایستد اینجا دیده بانی کنه. رصد کنه کجا رو بزنیم. یکی باید بره شناسایی کنه. یکی باید بره معبر بزنه. تازه فرمانده های جنگ رو چی کار کنیم؟ آقا گفته اساتید فرماندهاند. شما اوضاع اساتید را می دونید.
آقا داره به زبون بی زبونی می گه این جنگ فرمانده اش استاده. میگی استاد اشکال داره؟ میگی آقا چرا گفته این استاد فرمانده است؟ پس باید سریع خودتو بکشی با? فرمانده بشی. یعنی اینکه بچه ها اینجا استاد به یه معنی حوزه تأثیر با?تری هم دارد، هم به یک معنیفوت کوزه گری را هم بلد است. بروید ازش یاد بگیرید. بعد خودتون را سریع بکشید با?. چون بحث ما آخرش هم بحث علمی است.
آقا به یه بنده خدایی گفته: «به ساعت نگاه کنید! ف?نی! -که در عرصهفرهنگ کار می کرد- کار شما به ساعت است.» بچه ها کار به ساعت است! یعنی امشب بایدجلسه تشکیل بدید. امشب باید طرح عملیات بریزید. امشب باید تیم های شناساییبروند. امشب باید تقسیم مأموریت بشه. نگید ما نمی دانیم! اول جنگ هیچکس هیچی نمی دونست. هر کسی یک گوشه را دستش گرفت. هر کسی یک دانشکده را دستش بگیرد.
?یک مطلب دیگر اینکه ما اون جنگ سخت رو با نگاه نرم چرخوندیم؛ یعنی اون سنگرها، اون تانک ها، اون توپ ها، اون دور ?زدن و رفتن پشت توپخانه دشمن در فتح المبین، اونجوری خرمشهر را خدا آزاد کرد. شریف را هم می تواند خدا آزاد کند. اماخداوند عنایت را ریخت کجا؟ ابر بهاری از با?ی سر ما رد میشه، می بینه تو اهلش نیستی با?سر یکی دیگه می ریزه. و الّا خدا بارون رو بر زمین می باره ولی به اهلش می باره. شب پاتک، کارخونه نمک، عراقی ها تیراندازی کردند. بچه ها می خواستنبریزند تو سنگرهایعراقیها، یهو عراقی ها ساکت شدند. یه ساعت بودند. بچه ها گفتن بریم بزنیم به صف؟ دوباره عراقی ها آتیش ریختند. دوباره گفتند بریم بزنیم به خط، رفتند دیدند عراقی ها خوابند! صبح که شد به عراقی ها گفتند چی بود؟ گفتند هیچی! دو سه ساعت قبل از اینکه شما حمله کنید یهسر و صدا هایی شد تو خط ما، ما فکر کردیم ایرانی ها آمدند آتش ریختیم. یه خورده گذشت دیدیم ساکت شد و خبری نیست. یک خورده بعد دوباره دیدیم سر و صدا شده آتش ریختیم. بعدش دیدیم دیگه خبری نیست گفتیم ایرانی ها دیگه عملیات نمیکنند، تموم شد دیگه! رفتند صبح دیدند عجب! خدا امر کرده به این گرازهای داخل خلیج داخل خورعبد?، جلوی خاکریز بچه ها، یه گلهگراز می رفته این طرف، دوباره می اومده اینطرف! خدا با گرازها به کمکش آمد. خدا با باد و طوفان طبس به کمک می آمد. اهلشباشی خدا کمکمی کنه. رفیق ها! اهلش باشید خدا کمک می کند ها!
?شوخی نگیرید کار رو! وقتی آقا دلش خونه، وقتی آقا آماده باش زده، ما بریم استراحت کنیم؟ از گلوت پایین می ره؟ شام و نهار از گلویت پایین می ره؟ اص?ً ما مگه می تونیم استراحت کنیم؟ اص?ً مگه ما می تونیم از دانشگاه بیرون بریم؟ کی دلش میاد از دانشگاه بیرون بره؟ وقتی بهترین دسته گل هامون رو، دختر-پسرهای دبیرستانی 88ی مون رو زدیم پرپر کردیم تو دانشگاه تحویل جامعه دادیم! نشدند 88یها پرپر؟ نشدند؟ وقت گذاشتید؟
بقیه مطالب کلیک کنید
نظرات کاربران ()
آیا استغفار با معصوم بودن منافات دارد؟
سؤال
آیا استغفار با معصوم بودن منافات دارد؟
با این که می دانیم پیغمبران و امامان(علیهم السلام) معصوم از گناه هستند و هیچ گاه از آنها گناه صادر نمی شود در عین حال در برخی از دعاهایی که از آن بزرگواران رسیده است دیده می شود که آنان در ظاهر اقرار به گناه خود کرده و از پیشگاه پروردگار خواستار آمرزش گناهان خویش شده اند.
آیا منظور آنها از این گونه تعبیرات، تنها مردم بوده که طرز مکالمه با خدا و طریق آمرزش را یاد بگیرند و یا آن که حقیقت دیگری در این نوع تعبیرات نهفته است؟
جواب: دانشمندان اسلامى، از دیر زمانى به این ایراد توجّه داشته و پاسخ هاى گوناگونى به آن گفته اند که شاید روح همه آنها یک چیز باشد و آن این که گناه و معصیت در این گونه موارد همه جنبه «نسبى» دارد نه این که از قبیل گناهان مطلق و معمولى باشد.
توضیح این که: در تمام امور اجتماعى، اخلاقى، علمى، تربیتى و دینى انتظاراتى که از افراد مختلف مىورد همه یکسان نیست.
ما از میان صدها مثالى که ممکن است براى روشن شدن این مطلب آورد، تنها به نمونه زیر اکتفا مى نماییم:
هنگامى که عدّه اى براى انجام یک خدمت «اجتماعى» پیش قدم مى شوند و تصمیم مى گیرند مثلا یک بیمارستان براى مستمندان بسازند، اگر یک کارگر معمولى که درآمدش براى مخارج خودش کافى نیست مبلغ مختصرى به این کار کمک کند بسیار شایان تقدیر است، امّا اگر همین مبلغ را یک فرد بسیار ثروتمند و پولدار بدهد، نه تنها شایان تقدیر نیست بلکه ایجاد یک نوع نفرت و ناراحتى و انزجار مى کند; یعنى، همان چیزى که نسبت به یک فرد، خدمت قابل تحسینى محسوب مى شد، از یک فرد دیگر کار ناپسندى شمرده مى شود! با آن که از نظر قانونى، چنین شخصى به هیچ وجه مرتکب جرم و خلافى نشده است.
دلیل این موضوع همان طورى که در بالا تذکّر داده شد این است که: انتظاراتى که از هرکس مى رود بسته به امکانات او از قبیل عقل، دانش، ایمان و بالاخره قدرت و توانایى اوست.
چه بسا کارى که انجام آن از یک نفر عین ادب، خدمت، محبّت و عبادت شمرده مى شود، امّا از فرد دیگرى عین بى ادبى، خیانت، خلاف صمیمیّت و کوتاهى در بندگى و اطاعت محسوب مى گردد!
اکنون با توجّه به این حقیقت، موقعیّت پیامبران و امامان را در نظر بگیریم و اعمال آنها را با آن موقعیّت فوق العاده عظیم مقایسه نماییم:
آنها مستقیماً با مبدأ جهان هستى مربوطند و شعاع علم و دانش بى پایان او بر دل هاى آنها مى تابد، حقایق بسیارى بر آنها آشکار است که از دیگران مخفى است، علم و ایمان و تقواى آنها در عالى ترین درجه قرار دارد، خلاصه آنها به اندازه اى به خدا نزدیکند که یک لحظه سلب توجّه از خداوند براى آنها لغزش محسوب مى شود.
بنابر این، جاى تعجّب نیست افعالى که براى دیگران مباح و مکروه شمرده مى شود، براى آنها «گناه» نامیده شود!
گناهانى که در آیات و سخنان پیشوایان بزرگ دینى به آنها نسبت داده شده و یا خود در مقام طلب آمرزش از آنها بر آمده اند همه از این قبیل است; یعنى، مقام و موقعیّت معنوى و علم و دانش و ایمان آنها، آن قدر برجسته است که یک غفلت جزئى در یک کار ساده معمولى - که باید توجّه خاص وهمیشگى به خداوند داشته باشد - براى آنها «گناه» شمرده شده است و جمله معروف «حَسَناتُ الاَبْرارِ سَیِّئاتُ الْمُقَرَّبین; اعمال نیک خوبان، گناه مقربّان خدا محسوب مى شود» نیز ناظر به همین حقیقت است.(1)
فیلسوف عالى قدر شیعه، مرحوم خواجه نصیر الدّین طوسى نیز در یکى از کتاب هاى خود پاسخ فوق را این طور توضیح مى دهد:
«هرگاه کسى مرتکب کار حرامى شود و یا امر واجبى را ترک کند معصیت کار است و باید توبه کند، این نوع گناه و توبه مربوط به افرادى عادّى و معمولى است.
ولى هرگاه امور مستحب را ترک کند و کارهاى مکروه را به جا آورد، این نیز نوعى گناه شمرده مى شود و باید از آن توبه نماید، این نوع گناه و توبه مربوط به افرادى است که از قسم اوّل از گناه معصومند.
گناهانى که در قرآن و روایات به برخى از انبیاى گذشته مانند آدم، موسى، یونس... نسبت داده شده از این نوع گناهان است نه از نوع اوّل و هرگاه کسى التفات به غیر خدا پیدا کند و با اشتغال به امور دنیا از توجّه به خدا آنى غافل شود، این نیز براى اهل حقیقت نوعى گناه به شمار مى آید و بایستى از آن توبه کند و از خداى براى آن طلب آمرزش نماید.
پیامبر اسلام و پیشوایان دین ما که در دعاها اقرار به گناهان خود کرده و از خدا آمرزش و بخشش خواسته اند، گناهان آنان از این نوع گناهان است، نه از نوع اوّل و دوم.»(2)
بد نیست براى تکمیل این پاسخ، موضوعى را که دانشمند بزرگوار شیعه مرحوم «علىّ بن عیسى اربلى» در جلد سوّم کتاب نفیس «کشف الغمّة فى معرفة الائمّة» ضمن بیان تاریخ زندگانى حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) نوشته در این جا نقل نماییم:
«امام هفتم دعایى دارد که آن را هنگام سجده شکر مى خوانده و در آن اقرار به انواع گناهان کرده و از خدا پوزش خواسته است.(3)
من هنگامى که آن دعا را دیدم در فهم معناى آن زیاد فکر کردم و با خود گفتم: چگونه از کسى که شیعه عقیده به «عصمت» او دارد، این گونه کلماتى که اقرار به انواع گناهان است صادر مى شود؟!
هرچه فکر کردم، فکرم به جایى نرسید تا روزى فرصتى دست داد و با «رضىّ الدّین ابى الحسن علىّ بن موسى بن طاووس» در یک جا بودیم، این مشکل را از او پرسیدم، او فرمود: مؤیّد الدّین علقمى وزیر، همین سؤال را چندى پیش از من کرد و من در جواب او گفتم: این نوع دعاها براى تعلیم مردم بوده است;
من بعد از این پاسخ کمى کردم و با خود گفتم: آخر این دعا را حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) در سجده هاى نیمه شب خود مى خواند و در آن ساعت ها کسى کنارش نبوده تا منظور تعلیم آنها باشد؟!
مدّتى از این واقعه گذشت، روزى «مؤیّد الدین محمّد بن علقمى وزیر» همین سؤال را از من کرد و من همان پاسخ اوّل و ایرادى که به آن داشتم را به او گفتم، آن گاه اضافه کردم که «شاید معناى صحیح این دعا جز این نباشد که حضرت آن را از باب تواضع و فروتنى نسبت به پروردگار عرضه داشته باشد.
ولى بیان این طاووس مشکل مراحل نکرد و این عقده همچنان در دلم ماند تا معظّم له دار فانى را بدرود گفت. پس از گذشت روزگار درازى از توجّهات امام موسى بن جعفر(علیه السلام) مشکلم حل شد و پاسخ صحیح آن را یافتم که اینک براى شما مى نویسم:
«اوقات پیامبران و ائمّه(علیهم السلام) مشغول به ذکر خداست و دل هاى آنها بسته به جهان بالاست، آنها همیشه - همچنان که معصوم فرموده است: خدا را آن چنان عبادت کن مثل این که تو او را مى بینى که اگر تو او را نبینى او تو را مى بیند، - مراقب این حقیقتند.
آنها همیشه متوجّه او و به تمام معناى رو به سوى او دارند که هرگاه لحظه اى از این حالت غافل شوند و کارهاى مباحى از قبیل خوردن و آشامیدن آنها را از این حالت توجّه باز دارد، آنها همین مقدار غفلت را براى خود گناه و خطا مى دانند و از خدا طلب آمرزش مى نمایند.
و گفته پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) که فرمود: «اِنَّهُ لَیَران عَلَى قَلْبِى وَ اِنِّى اَسْتَغْفُرِ بِالنَّهارِ سَبْعِینَ مَرَّةً»، و جمله معروف «حَسَناتُ الاَبْرَارِ سَیِّئاتُ الْمُقَرَّبینَ» و نظایر اینها اشاره به همین واقعیّت است که ما توضیح دادیم».(4)
--------------------------------------------------------------------------------
1. رهبران بزرگ، ص 232 - 238.
2. اوصاف الاشراف، ص 17.
3. براى اطّلاع از اصل دعا رجوع شود به کشف الغمّه، ص 43.
4. کشف الغمّه، ج 3، ص 42 –
http://www.makaremshirazi.org/persian/quran/maaref.php?qid=9721&gro=267&sw
نظرات کاربران ()
8 اصل در مسئله عصمت پیامبران
اصل اول
عصمتبه معنى مصونیتبوده و در باب نبوت داراى مراتب زیر است:
الف - عصمت در مقام دریافت، حفظ و ابلاغ وحى;
ب - عصمت از معصیت و گناه;
ج - عصمت از خطا و اشتباه در امور فردى و اجتماعى.
عصمت پیامبران در مرحله نخست، مورد اتفاق همگان است، زیرا احتمال هر نوع لغزش و خطا در این مرحله، اطمینان و وثوق مردم را خدشهدار مىسازد و دیگر پیامهاى پیامبر مورد اعتماد و اطمینان نخواهد بود، در نتیجه هدف نبوت نقض مىشود.
گذشته از این، قرآن کریم یادآور مىشود که خداوند پیامبر را تحت مراقبت کامل قرار داده است تا وحى الهى به صورت صحیح به بشر ابلاغ شود، چنانکه مىفرماید:‹‹عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا× الا من ارتضى من رسول فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا× لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم واحاط بما لدیهم و احصى کل شیء عددا›› (جن/26-28): او آگاه از غیب است، و حقایق غیبى را بر کسى آشکار نمىسازد، مگر آن کس که مانند پیامبر مورد رضایت او است، پس براى مراقبت از وى، پیش رو و پشتسر او، نگهبانى مىگمارد تا بداند ( محقق شود) که آنان پیامهاى پروردگارشان را رساندهاند، و خدا به آنچه نزد آنها است احاطه دارد، و همه چیز را شمارش کرده است.
در آیه یاد شده، دو نوع نگهبان براى صیانت از وحى وارد شده است:
الف - فرشتگانى که پیامبر را از هر سو احاطه مىکنند;
ب - خداوند بزرگ که بر پیامبر و فرشتگان احاطه دارد.
علت این مراقبت کامل نیز تحقق یافتن غرض نبوت یعنى رسیدن وحى خداوند به بشر است.
اصل دوم
پیامبران الهى، در عمل به احکام شریعت، از هرگونه گناه و لغزش مصونیت دارند، و اصولا هدف از بعثت پیامبران در صورتى تحقق مىپذیرد که آنان از چنین مصونیتى برخوردار باشند. زیرا اگر آنان به احکام الهى که خود ابلاغ مىکنند دقیقا پایبند نباشند، اعتماد به صدق گفتار آنها از میان مىرود و در نتیجه هدف نبوت تحقق نمىیابد.
محقق طوسى در عبارت کوتاه خود به این برهان چنین اشاره کرده است:«و یجب فی النبی العصمة لیحصل الوثوق فیحصل الغرض» (1) : عصمتبراى پیامبران لازم است تا وثوق به گفتار آنها حاصل شود، وغرض از نبوت تحقق یابد.
عصمت پیامبران از گناه، در آیات گوناگون مورد تاکید قرآن کریم قرار گرفته است، که به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
الف - قرآن پیامبران را هدایتشدگان و برگزیدگان از جانب خداوند مىداند: ‹‹واجتبیناهم وهدیناهم الى صراط مستقیم›› (انعام/87).
ب - یادآور مىشود آن کس را که خدا هدایت مىکند، هیچ کس قادر به گمراه ساختن وى نیست: ‹‹ومن یهد الله فما له من مضل›› (زمر/37).
ج - معصیت را ضلالت مىداند: ‹‹و لقداضل منکم جبلا کثیرا›› (یس/62).
از مجموع این آیات استفاده مىشود که پیامبران از هر نوع ضلالت و معصیت پیراستهاند.
افزون بر این، آن برهان عقلى که قبلا بر ضرورت عصمت پیامبران اقامه کردیم، بر لزوم عصمت آنان قبل از بعثت نیز دلالت مىکند. زیرا اگر انسانى پاسى از عمر خود را در گناه و گمراهى صرف کند و سپس پرچم هدایت را به دستبگیرد، چندان مورد اعتماد مردم قرار نمىگیرد، ولى کسى که از آغاز عمر از هرگونه آلودگى پیراسته بوده به خوبى قادر به جلب اعتماد مردم خواهد بود. علاوه غرضورزان و منکران رسالت مىتوانند به سادگى روى گذشتههاى تاریک وى انگشت نهاده و به ترور شخصیت و مخدوش ساختن پیام وى بپردازند. در چنین محیطى، تنها انسانى که در اثر یک عمر پاکى و درستى «محمد امین» لقب گرفته، مىتواند با شخصیت تابناک خویش، آفتابوار حجاب تبلیغات سوء دشمن را کنار زند و با پایدارى واستقامتشگرف خویش، تدریجا محیط تاریک جاهلیت را روشن سازد.
گذشته از این، بدیهى است انسانى که از آغاز زندگى داراى مقام عصمت از گناه بوده است، از انسانى که فقط پس از بعثت داراى چنین مقامى شده است، برتر است و نقش هدایتى او نیز بیشتر خواهد بود، و مقتضاى حکمت الهى این است که فعل احسن و اکمل را برگزیند.
اصل سوم
پیامبران، علاوه بر عصمت از گناه، در موارد زیر نیز مصون از خطا بودهاند:
الف - داورى در منازعات: پیامبران از جانب خدا ماموریت داشتهاند که بر طبق موازین قضا داورى کنند، یعنى از مدعى شاهد بطلبند، و اگر مدعى شاهدى نداشت، از منکر سوگند بخواهند، وهیچگاه با این میزان الهى مخالفت نکردهاند. ولى ممکن استشاهد عمدا یا سهوا بر خلاف واقع گواهى داده، ویا منکر به دروغ یا از روى اشتباه سوگند یاد کند و در نتیجه حکم پیامبر مطابق واقع نباشد، این نوع مخالفت ضررى به عصمت پیامبران نمىزند، زیرا او مامور استبر طبق میزان الهى قضاوت کند، و آنجا که داورى او بر خلاف واقع باشد، او از خطاى حکم خود آگاه است، گرچه به خاطر مصالح اجتماعى مامور به عمل بر وفق آن نمىباشد.
ب - تشخیص موضوعات احکام دینى مثلا فلان مایع شراب استیا نه.
ج - مسائل اجتماعى و تشخیص مصالح ومفاسد امور.
د - مسائل عادى زندگى.
دلیل عصمت در موارد سه مورد اخیر، این است که در ذهن غالب افراد، خطا در اینگونه مسائل با خطا در احکام دینى ملازمه دارد. در نتیجه، ارتکاب خطا در این مسائل، اطمینان مردم را نسبتبه شخص پیامبر خدشهدار ساخته و نهایتا مایه خدشهدار شدن غرض بعثت مىگردد. هرچند لزوم عصمت در دو صورت نخست، روشنتر از عصمت در صورت اخیر است.
اصل چهارم
یکى از مراتب عصمت آن است که در وجود پیامبران امورى نباشد که مایه دورى گزیدن مردم از آنان است. همگى مىدانیم برخى از بیماریهاى جسمى، یا برخى از خصلتهاى روحى که حاکى از دنائت و پستى انسان است، مایه تنفر و انزجار مردم مىکردد. طبعا پیامبران بایستى از اینگونه معایب جسمى و روانى منزه باشند، زیرا انزجار مردم از پیامبر و دورى گزیدن از او، با هدف بعثت - که ابلاغ رسالات الهى توسط پیامبر به آنان است - منافات دارد.
نیز یادآور مىشویم که حکم عقل در اینجا به معنى کشف یک واقعیت است، و اینکه، با توجه به حکمتخدا باید کسانى به پیامبرى برگزیده شوند که پیراسته از چنین عیوبى باشند. (2)
اصل پنجم
حکم قاطع عقل و داورى صریح قرآن را درباره لزوم عصمت پیامبران دانستیم، ولى در این زمینه برخى از آیات - در بدونظر - حاکى از صدور گناه از آنان مىباشد (مانند آیات وارده در باره حضرت آدم و غیر آن). در این موارد چه باید گفت؟
در پاسخ باید خاطر نشان ساخت: مسلما، به حکم اینکه هیچگونه تناقضى در قرآن راه ندارد، باید با توجه به قرائن موجود در خود آیات، به مراد واقعى آنها پى برد، و در این موارد ظهور بدوى هرگز نمىتواند ملاک قضاوت و داورى عجولانه قرار گیرد. خوشبختانه مفسران و متکلمان بزرگ شیعه، به تفسیر این آیات پرداخته، و حتى برخى از آنان در این باره کتابهاى مستقلى تالیف کردهاند. از آنجا که بحث درباره تکتک این آیات از گنجایش این رساله بیرون است، علاقمندان مىتوانند به کتب مزبور مراجعه کنند. (3)
اصل ششم
عامل و منشا عصمت را مىتوان در دو چیز خلاصه کرد:
الف - پیامبران (و اولیاى خاص الهى) از حیث معرفت و شناختخداوند در پایه بسیار رفیعى قرار دارند که هیچگاه رضا و خشنودى حضرت حق را با چیزى عوض نمىکنند. به عبارت دیگر، درک آنان از عظمت الهى و جمال وجلال شگرف وى، مانع از آن مىشود که به چیزى غیر از خدا توجه نمایند، و اندیشهاى جز رضاى خدا را در سر بپرورند. این مرتبه از معرفت همان است که امیر مؤمنان علیه السلام مىفرماید: ما رایتشیئا الاو رایت الله قبله وبعده و معه: هیچ چیز را ندیدم مگر آنکه پیش و پس و همراه با دیدن آن، خدا را دیدم. و امام صادق علیه السلام نیز مىفرماید: «و لکنی اعبده حبا له وتلک عبادة الکرام» (4) : من خدا را از روى دوستى با او پرستش مىکنم، و چنین است عبادت بزرگواران.
ب - آگاهى کامل پیامبران از نتایج درخشان طاعت وپىآمدهاى سوء معصیت، سبب مصونیت آنان از نافرمانى خدا مىباشد. البته عصمت گسترده و همهجانبه، مخصوص گروه خاصى از اولیاى الهى است، ولى در عین حال برخى از مؤمنان پرهیزگار نیز، در بخش عظیمى از افعال خویش، از ارتکاب گناه مصون مىباشند، مثلا یک فرد متقى هرگز به هیچ قیمتى دستبه خودکشى نمىزند، یا افراد بىگناه را نمىکشد. (5) بالاتر از این، حتى افراد عادى هم نسبتبه برخى از امور مصونیت دارند. فىالمثل هیچ فردى به هیچ قیمتحاضر نمىشود به سیم لختى که برق در آن جریان دارد، دستبزند. پیداست که مصونیت در اینگونه موارد، ناشى از علم قطعى شخص به آثار سوء عمل خویش است; حال اگر چنین علمى در مورد تبعات بسیار خطرناک گناهان نیز حاصل گردد، قویا مایه مصونیت فرد از گناه خواهد بود.
اصل هفتم
با توجه به منشا عصمت، یادآور مىشویم که عصمتبا آزادى و اختیار معصوم منافات ندارد، بلکه فرد معصوم با وجود داشتن معرفت کامل نسبتبه خدا و آثار اطاعت و معصیت، مىتواند گناهى را انجام دهد، هرچند از این قدرت هرگز استفاده نمىکند. درست مانند پدر مهربان نسبتبه فرزند خود که بر کشتن فرزندش قدرت دارد، ولى هرگز این کار را انجام نمىدهد. روشنتر از این، عدم صدور قبیح از خداوند است. خداى قادر مطلق مىتواند افراد مطیع را وارد دوزخ ساخته و بالعکس اشخاص عاصى را وارد بهشت نماید،ولى عدل وحکمت وى مانع از آن است که چنین فعلى را انجام دهد. از این بیان روشن مىشود که ترک گناه و انجام عبادت و طاعت، براى معصومین افتخار بزرگى است، زیرا آنان در عین توانایى بر گناه، هیچ گاه مرتکب آن نمىشوند.
اصل هشتم
ما، در عین اعتقاد به عصمت تمام پیامبران، عصمت را ملازم با نبوت نمىدانیم. چه، ممکن است فردى معصوم باشد اما پیامبر نباشد. قرآن کریم درباره حضرت مریم مىفرماید:‹‹یا مریم ان الله اصطفاک وطهرک واصطفاک على نساءالعالمین›› (آل عمران/42): اى مریم خداوند تورا از میان زنان برگزید، و از گناه پاک گردانید، و بر زنان جهان برترى داد. از اینکه قرآن در مورد مریم لفظ «اصطفاء» را به کار برده، روشن مىشود که وى معصوم بوده است، زیرا در باره پیامبران نیز واژه «اصطفاء» به کار رفته است:‹‹ان الله اصطفى آدم و نوحا وآل ابراهیم وآل عمران على العالمین›› (آل عمران/32).
گذشته از این، در آیه مزبور از تطهیر مریم سخن به میان آمد، و مقصود پاکى وى از هر نوع پلیدى است، نه تبرئهاش از اتهام گناه در مورد فرزندش که یهود او را متهم ساخته بودند. زیرا تبرئه مریم ازاین گناه، در همان روزهاى نخست تولد عیسى علیه السلام با تکلم وى (6) به اثبات رسید و دیگر نیازى به این بیان مجدد نیست.
گذشته از این، آیه تطهیر مریم به حکم سیاق آیات مربوط به دورانى است که او ملازم محراب بوده وهنوز به عیسى باردار نشده بود، بنابر این اتهامى به میان نیامده بود تا تطهیر مربوط به آن اتهام باشد.
پىنوشتها:
1. کشف المراد، ص349، بحث نبوت.
2.داورى خرد در این مورد یک داورى قطعى است. بنابر این، برخى از روایاتى که درباره «ایوب» پیامبر علیه السلام وارد شده و حاکى از ابتلاى او به بیماریهاى تنفرآور مىباشد، گذشته از اینکه با حکم قطعى عقل مخالفت دارد، با روایاتى نیز که از ائمه اهل بیت علیهم السلام رسیده است مخالف است. امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوار خود نقل مىکند: حضرت ایوب، در طول بیمارى خود، بوى بد یا صورت نازیبا پیدا نکرد و هرگز از بدن او چرک و خون و چیزى که مردم از آن تنفر دارند بیرون نیامد. سنتخدا درباره انبیا و اولیاى گرامى خود، چنین است. دورى مردم از ایوب، به علت فقر مالى وضعف ظاهرى او بود، ولى آنان از مقام و منزلت او در نزد خدا آگاه نبودند (خصال، ج1، ابواب هفتگانه، حدیث107- ص400) طبعا روایاتى که بر خلاف این مطلب دلالت دارند، پایه اساسى نداشته و قابل قبول نیستند.
3. تنزیه الانبیاء، سید مرتضى; عصمة الانبیاء، فخر الدین رازی; مفاهیم القرآن، جعفر سبحانى، ج5، بخش عصمت پیامبران.
4. بحار الانوار، 70/22.
5. امیر مؤمنان درباره این گروه مىفرماید:« هم والجنة کمن قد رآها و هم فیها منعمون، وهم و النار کمن قد رآها و هم فیها معذبون»: آنان نسبتبه بهشتبسان کسى مىباشند که آن را دیده و از نعمتهاى آن برخوردار مىباشند، و نسبتبه دوزخ همانند کسى مىباشند که آن را دیده و گرفتار عذاب آن شدهاند. (نهج البلاغه، خطبه همام شماره193).
6. فاشارت الی...(طه/29).
منشور عقاید امامیه صفحه 110 استاد جعفر سبحانى
نظرات کاربران ()
روز طبیعت و چنگال خرافه

انسان در عالمی دیگر از جنس ذر،تدارک می دید که در پاسخ"الست بربکم"بلی را فریاد زند و سفر دور و دراز کمال را آغاز کند.همه منتظر بودند و بست نشینان وادی تحیر،پرسشی چند را تکرار می کردند که کون و مکان به ارزانی کدامین مخلوق،به دایره وجود قدم می گذارند.
هفت روز و تنها هفت روز گذشت که فرمان" کن" به" فیکون" انجامید و زمین و آسمان خلق شد تا انسان،مجالی یابد تا جوهره وجود خویش را در دگرگونی این چند روز،به تجلی آورد و دری دیگر از وادی شگفت به ماسوی بگشاید.
روز طبیعت،مجال شرکت در بزم کمال
طبیعت،همان مجال است که زمانی چند،انسان را به بزم کمال دعوت کرده است تا سلوک معرفت را در سایه نفحه های آسمانی،به او نثار کند؛که اگر نبود این گستره خاک و آفتاب،انسان برای ابد،در همان بهشت گمشده،خلوت می گزید و هیچ گاه اقرار" لا علم لنا" بر زبان ملکوتیان رانده نمی شد.اما تقدیر،چنین رقم خورده بود که راز" انی اعلم ما لا تعلمون"،در حصار مادی طبیعت،بر داعیه داران علم،برملا شود و این چنین بود که انسان،به عرصه حیات مادی قدم نهادتا با گسستن پیوند تعلقات،عالم را در سیطره بهت و حیرت فرو برد و زمین،این بستر هبوط او،نردبان عروجی شد که تا" قاب قوسین او ادنی" امتداد یافت.
دیده ها را باید در چشمه سار وحی شست!
آنان که عقل را به حیطه عمل فراخوانده اند،طبیعت را جلوه ای می یابند که در فاصله یک عمر،بر انسان ظهور کرده است،تا مسیر را نمایان سازد و آنان که از حقیقت باز ماندد اند و در چنگال خرافه گرفتار آمده اند،هر آن،در اوهام خویش فروتر می روند و بهره ای از زندگی برایشان متصور نیست.
باید دیده ها را در چشمه سار وحی شست و طبیعت را به نگاه تقدیس نگریست که مأوای اشرف کائنات است!
باید پاک بودن را تجربه کرد و چون آب،بی آلایش بود و چون کوه،استوار!
باید جاری بود چون روح و بیکران بود چون دریا!
باید به آفتاب اقتدا کرد و به همه یکسان تابید!
باید چون ابر،کریم بود و چون رعد،با هیبت!
باید در کنج غروب،زانوی" الامان" بغل گرفت و" العجل" سر داد!
ُ باید با چشمانی بارانی،به بدرقه شب رفت و" العفو" خواند!
باید گل واژه ای شد در یک صبح و بر کرانه شفق،تکبیر سر داد تا بیاید آن که همه در انتظارش لحظه ها را می شمارند.
اصغر فتاحی
12/1/88
نظرات کاربران ()
مصاحبه با رسانه ها
نخستین دستگاه صحافی دیجیتال قم راهاندازی میشود
46 میلیون جلد کتاب در قم منتشر شد
شناخت نهم ربیع باید در دستور کار قرار گیرد
9 ربیع آغاز فعالیت های مهدوی هر سال ماست
جشنواره های هنری ـ مهدوی، بایدها و نبایدها
فرهنگ گفتمان و منبر به تنهایی پاسخگوی نیازهای جهانی نیست
رسانههای دیجیتال بهترین ابزار برای صدور انقلاب هستند
اولین نمایشگاه رسانه های دیجیتال استان قم برگزار می شود 2
راهیابی 31 فیلم به مرحله نهایی جشنواره نماز و نیایش به روایت دور
قوانین بررسی و صدور مجوز برای انتشار کتاب نیازمند اصلاح است
نظرات کاربران ()
مقالات
برای مطالعه متن کامل مقالات روی عناوین مقالات کلیک کنید
1 جلوه هایی از سیره عملی امام علی«ع»
2.لذت و افتخار میرحسین موسوی !
3. سوالات بی پاسخ از میر حسین موسوی
4. اهانت اصلاح طلبان تندرو به خاتمی
5. دو سوال خاتمی از مراجع عظام تقلید
6. اتفاقات غلط در بیست وهفتمین جشنواره فیلم فجر
7.مراجع عظام تقلید و حمایت از میرحسین موسوی !!!
8. سلامت دید در انتخابات
9. قانون گذاری برای مشکلات شخصی و منافع خانوادگی
10. نگرانیهای پیش رو در عرصه فرهنگ
11. شاید معبری باز شود
12. سال اصلاح الگوی مصرف ومشایی!!
نظرات کاربران ()
عکس های احمد شرفخانی
جهت مشاهده عکسهای متفرقه کلیک کنید













عکسهای سومین جشنواره ملی فرهنگی وهنری طلیعه ظهور (کلیک کنید )
عکسهای مصاحبه مطبوعاتی دومین جشنواره طلیعه ظهور
عکسهای سومین جشنواره فرهنگی هنری طلیعه ظهور
عکسهای متفرقه
نظرات کاربران ()
سایت جدیدمشرط مدیریت بر دیگرانعملیات روانی در فاطمیهجزئیاتی از پشت پرده راه اندازی یک تلویزیون اپوزیسیونهجدهم فروردین سالروز شهادت رحمان شرفخانییک هموطن مسیحی در مناطق عملیاتی مسلمان شدراهکار رهبرانقلاب برای مساله حجابجهاد اقتصادی از دیدگاه مقام معظم رهبری از سال 1370بازی تب (تحلیل و بررسی بازیهای رایانه ای و ویدئویی)نشانه نفاق (برگرفته از بیانات مقام معظم رهبری)اتاق اسرارآمیزعید نوروز در میان مسلمانان، روز رجوع به خود و تقرب به خداستپنجاه توصیه از پیامبر اعظم(ص) - بخش دومپنجاه توصیه از پیامبر اعظم(ص)آموزش قرآن در امامزادگان؛ گام سازمان اوقاف در تربیت قرآنی کودکان[همه عناوین(184)][عناوین آرشیوشده]
این وب سایت از نگاه شخصی بوده وهیچ ارتباطی به جایگاه حقوقی بنده ندارد