فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مهشکن لازم است که همان بصیرت است... مقام معظم رهبری . . .
فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مهشکن لازم است که همان بصیرت است... مقام معظم رهبری . .
فرمانده بىریایک شب برادر زین الدین - فرمانده شهید لشکر 19 - براى شناسایى به منطقه آمد و نصف شب از شناسایى برگشت و در چادر ما خوابید. آن شب، من سرپست بودم و ساعت چهار صبح بود که برگشتم. بعد از من، نوبت پست برادر دیگرى بود. من در تاریکى آمدم تا آن برادر را بیدار کنم. اسلحه را روى پایش گذاشتم و گفتم: بلند شو و برو سر پست! او رفت و من خوابیدم حدود یک ربعى خوابیدم که آن برادر سراسیمه مرا از خواب بیدار کرد و گفت: چه کسى سرپست است؟ گفتم: مگر خودت سرپست نرفتى؟ گفت: نه. گفتم: پس کى رفت؟ نگاهش به جاى خالى شهید زین الدین افتاد... . با تعجب به من گفت: فرمانده لشکر سرپست رفته است؛ زود برو و اسلحه را از او بگیر. وقتى با هم پیش او رفتیم، او مشغول ذکر با تسبیح بود. هر چه به او گفتم تا اسلحه را بدهد، قبول نکرد و گفت: کار دارم و مىخواهم این جا باشم. هر چه التماس کردیم، قبول نکرد و تا صبح سر پست باقى ماند.1
یک فرد عادىدرباره شهید مهدى زین الدین - فرمانده شهید لشکر على بن ابیطالب - علیه السلام - آمده است: یک روز که براى نماز به حسینیه لشکر رفته بودم، پس از نماز ظهر اعلام کردند که بین دو نماز، از سخنرانى برادر زین الدین - فرمانده محترم لشکر - استفاده مىکنیم. من هنوز ایشان را نمىشناختم؛ گردن کشیدم و نگاه کردم تا ببینم فرمانده لشکر کیست. با خود گفتم: حتماً از ساختمان فرماندهى و با تشریفات خاصى مىآید. در همین فکرها بودم که یک نفر از کنار من بلند شد و رفت و دیدم همان شخص پشت تریبون قرار گرفت و مشغول صحبت شد. تعجب کردم؛ چون او تا چند لحظه قبل خیلى عادى کنار من نشسته بود و کسى هم همراهش نبود و این، براى من خیلى جاذبه داشت که فرمانده لشکر این قدر بىریا و با خلوص و صفا در بین بسیجیان است. صحبت ایشان که تمام شد، آمد و دوباره کنار من نشست.2
نظرات کاربران ()